برای دیدن محتوای سایت روی دکمه دسته بندی کلیک بفرمایید

دسته بندی

Breadcrumbs Image
9e3a9637-87c1-46dd-b92b-37f9c898d393.jpg

جوجه شتر مرغ

داستانی برای کودکان

جوجه شتر مرغه پرهایش حسابی بزرگ شده بود. امروز همان روزی بود که به خودش قول داده بود پرواز کند...
مامانش همیشه می گفت: قربون مژه های قشنگت، پرهای سیاهت، پاهای بلندت برم. تو جوجه شتر مرغ خوشکل من هستی. عقاب  گنجشک و کلاغ  نیستی که بتوانی پرواز کنی.
اما جوجه شتر مرغ تصمیم گرفته  بود که پرواز کند. دوید توی مزرعه تا جوجه عقابه را پیدا کند. جوجه عقاب همیشه روی یک تخته سنگ کنار مزرعه می نشست. جوجه شتر مرغه گفت: می آیی با هم مسابقه بدهیم؟
جوجه عقابه گفت: هه هه من فقط با جوجه عقاب ها می پرم. برو با یکی مثل خودت مسابقه بده.
جوجه شتر مرغه یک نفس عمیقی کشید. دوید توی مزرعه تا جوجه کلاغه را پیدا کند. جوجه کلاغه پشت یک بوته  گوش ایستاده بود و به حرف های مامان گنجشکه  و بابا گنجشکه گوش می داد.
جوجه شتر مرغ به او گفت: میای با هم مسابقه بدیم؟
جوجه کلاغه گفت: هیس، مگر نمی بینی کار دارم؟
جوجه شتر مرغه گفت: تو که فقط ایستاده ای کاری نداری؟
جوجه کلاغه گفت: جوجه گنجشکه معلوم نیست کجا رفته. همین الان باباش به مامانش گفت.
جوجه شتر مرغه گفت: تو به این کارها چی کار داری بیا با هم مسابقه بدیم.
جوجه کلاغه بال هایش را به کمرش زد و گفت:اصلا تو چه کار داری که من چه کار دارم؟ الان هم وقت مسابقه ندارم برو. برو وقتی سرم خلوت شد بیا.
جوجه شتر مرغه یک نفس عمیقی کشید و رفت تاجوجه گنجشکه را پیدا کند. دوید این طرف مزرعه. دوید آن طرف مزرعه.دوید پایین مزرعه. جوجه گنجشکه نبود که نبود.
فقط مانده بود بالای مزرعه. دوید و دوید  تا رسید بالای مزرعه. جوجه گنجشکه ایستاده بود و هی بال می زد. تا جوجه شتر مرغه را دید گفت: ببین دارم پرواز می کنم.
جوجه شتر مرغه گفت: می آیی با هم مسابقه پرواز بدهیم؟
جوجه گنجشکه گفت: هر کسی که رسید ته مزرعه برندست.
جوجه شتر مرغه گفت: شروععععع، و شروع کرد به پرواز کردن.
جوجه گنجشکه پرید و رفت. جوجه شتر مرغه هی بال زد ولی از زمین بلند نشد. دوید و بال زد نشد. دوید تند تر دوید. تندتر و تندتر دوید. آن قدر پرید که به خط پایان رسید. خسته شد کنار یک درخت نشست. بال هایش را ول کرد روی زمین و سرش را انداخت پایین. جوجه گنجشکه نفس نفس زنان از راه رسید . گفت: آه حیف شد. تو برنده شدی.

جوجه شتر مرغه گفت: من نتوانستم پرواز کنم. مامانم راست می گوید که ما نمی توانیم پرواز کنیم.
مامان شتر مرغه همیشه به جوجه شتر مرغه می گفت که نمی تواند پرواز کند اما یک چیز یادش رفته بود بگوید. یک چیز خیلی مهم. مامان شتر مرغه یادش رفته بود به جوجه شتر مرغه بگوید میتواند خیلی خوب بدود. حتی سریع تر از عقاب و کلاغ و گنجشک.

 


فائزه رسولی

فائزه رسولی

توضیحات بیشتر

مشاهده نظرات

دیدگاه ارزشمند شما

لطفا فیلدهایی که با * مشخص شده است را پر کنید، آدرس ایمیل شما نمایش داده نمی شود