برای دیدن محتوای سایت روی دکمه دسته بندی کلیک بفرمایید
اسم دوستَم سایه است. سایه دیروز با مادَرش از یزد به مازندران آمده است. بوی یاس می آمد. سایه یاس در دَست داشت. او می داند من بوی یاس را دوست دارَم. مادَرَم با مریَم از بازار آمدند. مریم از دیدن سایه بسیار شاد است. میمون مَریم روی میز بود. او میمون را به سایه داد. بازی ما با آن میمون بسیار تماشایی بود سایه دریا را ندیده است. دَریا ماسه ی نَرم دارد. امروز بابا ما را به دَریا می برد. من شِنا در دریایِ آرام را دوست دارَم. امید در استان مازندران به دنیا آمده است. او در روستا ، بُز دارد . بُز او دم زیبایی دارد . امید با بُزش از بیرون ، تند آمد . مادرش ، شیر بُز را دوشید. مردم ، شیر تُرش را دوست ندارند . امید ماست را برای مدیر دبستان بُرد. امید می داند ، ماست از شیر درست شده است. برادرش ، مُراد ، شتر دارد . آیا شما می دانید شیر دشمن شُتر است ؟ سُرسُره - مُشت - مُناسِب - شُد دُرشت - اتوبوس - شُستمتن روان خوانی نشانه نشانه یـ ی
متن روخوانی نشانه اُ ُ